نقاب
هی بازیگر! گریه نکن! ما همه مون مثل همیم
صبحا که از خواب پا میشیم نقاب به صورت می زنیم
یکی معلم میشه و یکی میشه خونه بدوش
یکی ترانه ساز میشه یکی میشه غزل فروش
کهنه نقاب زندگی تا شب رو صورتای ماس
گریه های پشت نقاب مثل همیشه بی صداس
هر کسی هستی یه دفه قد بکش از پشت نقاب
از رو نوشته حرف نزن، رها شو از پیله خواب
نقش یک دریچه رُ رو میله قفس بکش
برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش
کاشکی می شد تو زندگی ما خودمون باشیم و بس
تنها برای یک نگاه، حتی برای یک نفس
تا کی به جای خود ما نقابه ما حرف بزنه؟
تا کی سکوتو رج زدن نقش نمایش منه؟
هر کسی هستی یه دفه قد بکش از پشت نقاب
از رو نوشته حرف نزن، رها شو از پیله خواب
نقش یک دریچه رُ رو میله قفس بکش
برای یک بار که شده جای خودت نفس بکش
می خوام همین ترانه رُ رو صحنه فریاد بزنم
نقابمو پاره کنم، جای خودم حرف بزنم
.